اخبار

اردو

دانش آموزان پایه دهم و یازدهم در روز پنجشنبه مورخ 31 مرداد ماه 1398 در سومین اردوی خود با محوریت طبیعت گردی شرکت کردند.

سفرنامه: 

یک هفته قبل از اردو ،اعلام شد که قراره بریم تور یک روزه طبیعت گردی به سمت شهرستان شیرگاه_کسلیان رود🏕
از اون روزی که اعلام شد ذوق و شوقش رو داشتم تا سحرگاهان روز پنجشنبه مورخ 31 مرداد 98😍🤩
حدود 6:30 از دم مدرسه راه افتادیم و با دوتا اتوبوس سفر یک روزه جذابمون رو آغاز کردیم...
خب ،انگار نه انگار اول صبحه،در پرانرژی ترین حالت ممکن بودیم و کلی توی راه خوش گذشت و کلی انرژیمون بیشتر شد...
اولین ایستگاه: ای دیو سپید پای در بند،ای گنبد گیتی ای دماوند🗻
دماوند ایستادیم و در خنکی دلنشین هوا صبحانه جذابی که تدارک دیده شده بود رو زدیم بر بدن 😋🌬
تخم بلدرچین🥚
نان و پنیر و کره و مربا و گوجه و خیار و... 🍅🥒🧀🥪
بازم با جزئیات بیشتر بگم یا دهانتان آب افتاد؟؟؟
بعد از خوردن صبحانه با انرژی بیشتررررتری سوار اتوبوس ها شدیم و دوباره زدیم به جاده🚌
قبل از ظهر ، جایی ایستادیم و بستنی های خوشمزه رو میل نمودیم و نفسی تازه کردیم و رفتیم به سمت شیرگاه🍦🥰
حدودای ظهر رسیدیم شیرگاه و به یک عدد رستوران با پرسنل محلی رفتیم و ناهار که خیلی میچسبید رو خوردیم و کمی خستگی راه در کردیم و نماز خوندیم و آماده جنگل نوردی شدیم🍗🍽🍚🥤📿
خب خب داریم میرسیم به جذاب ترین و هیجان انگیز ترین بخش اردو😋☺😁

دیدن درختای انبوه و سرسبز و بلند و تودرتوی جنگل...
شنیدن صدای پرنده ها و حس نوازش باد...🌬🌎🌲🌳🌱🍃🦋🕊🐾
بوی خوش طبیعت، خودم رو توی آغوش مادر زمین (طبیعت) حس کردم...
در کنار دوستای خوش انرژیم...👭👭👭
آرامش بیکران🙆🏻‍♀🤦🏻‍♀😌♥

بعد از طی کردن نزدیک به یک ساعت مسیر شگفت انگیز رسیدیم به رودخانه و دره ای زیبا که معروف بود به پلنگ دره🐯🙊
رودخانه زیبایی که از بین درختای جنگل راهشو پیدا کرده بود و یه جورایی خودش رو جا کرده بود تو دل جنگل☺😇🏞
برای گرفتن خستگی راه رفتیم داخل آب که نه سرد بود نه گرم و دمای مطلوبی داشت...
ماهی های کوچولو از بین انگشتام راهشونو پیدا میکردن و به مسیرشون ادامه میدادن🐠
همه گرد و خاک مسیر رو سپردم به آب...
بعد از کمی آب بازی با گروهی از بچه ها و مربی ها زدیم به دل جاهای بکر جنگل و گوشه ای دنج و آروم مدیتیشن کردیم و از صدای بینظیر طبیعت لذت بردیم و خدا رو بیشتر از هرلحظه احساس کردیم و شکرش رو به جا آوردیم برای تک تک ثانیه های زندگی...🙏🏼🤲🏼❣💓
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ،هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب...
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
بعد از آب بازی ، رفتیم کمی نشستیم و عصرانه لذیذ و دلچسب غروب تابستانی را میل نمودیم🍉🥯

و سیب زمینی های آتیشی را جمع کردیم و آماده نیسان سواری در مسیر برگشت شدیم🥔🔥
به سمت پایین که برمیگشتیم رطوبت هوا حس میشد و ریه هامون تازه میشد و همزمان غروب خورشید رو تماشا میکردیم...🌄

به اتوبوس ها رسیدیم و روانه تهران شدیم...
در مسیر برگشت شام رو میل کردیم و در آرامش به مرور خاطرات پرداختیم و چرت کوتاهی زدیم تا به مدرسه رسیدیم💤🔚

و باز هم خداروشکر کردیم و با انرژی مضاعف به آغوش خانواده های عزیزمون پیوستیممم...
این بود سفرنامه پنجشنبه مورخ هزار و سیصد نود و هشتمین سال پنجمین ماه و سی و یکمین روز...
👋🏼👧🏻👩🏻❤